دانلود رمان ژالین نوشته مریم پیروند pdf
دانلود رمان بسیار زیبای فارسی ژالین هم اکنون بصورت pdf نگارش قوی کاملترین ورژن نت در بیست رمان
بهترین ورژن این رمان با بیشترین تعداد صفحه در سایت ما
از توی تاریکی هم میتونستم پوزخندش رو ببینم و نگاهی که پر از سوال و تردید بود، جا خورده برگشتم عقب و بی توجه به نگاهش خریدهام رو بردم داخل، ولی صدای باز و بسته شدن در ماشینش نگاهم رو دوباره به اون قسمت کشید، نمیخواستم به این فکر کنم که قراره مسیرش رو به سمت خونه ام کج کنه…
خلاصه رمان ژالین نوشته مریم پیروند :
سریع رفتم داخل و بی توجه به اومدنش درو بستم و پشت در نفس نفس زدم … میخواستم وانمود کنم ندیدمش، اما این بعید بود … چون اونم نگاه منو به خودش دید … صدای پاهاش رو پشت در احساس کردم که نزدیک در شد و کمی مکث کرد، قلبم توی سینه ام میکوبید، منتظر بودم زنگ رو بزنه یا چیزی بگه
اما کمی بعد انگار پشیمون شد و دوباره برگشت به طرف ماشینش … صدای روشن شدن ماشینش رو که شنیدم نفسم رو از سینه خارج کردم و دستم رو روی قلبم گذاشتم … برای خودمم عجیب بود چرا از دیدنش شوکه شدم و چرا اینقدر ترسیدم
شرکتش عظیمی هست، تو کرج ، باید بری چک کنی سیروان، یه دقیقه هم معطل نمیکنی، با مامور میری سر وقتش … نمیشه یهویی با مامور بریم سر وقتش، ممکنه سریع گندشونو جمع کنن، به نظرم باید از یه راه دیگه بریم جلو … از چه راهی ؟ پاشو اول بیا بریم تو اتاقت، موضوع به این مهمی رو جلو بقیه جار نمیزنن
این مکالمه توسط یاشار و سیروان در آبدارخونه به گوشم میرسید … آبدارخونه ی شرکت جایی نزدیک آسانسور قرار داشت و من که تازه اومده بودم شرکت و از آسانسور بیرون رفتم صدای مکالمه شونو شنیدم … همین که هر دوشون از اونجا اومدن بیرون با من برخورد کردن … رویارویی باهاش کمی سخت بود خصوصا بخاطر دیشب و حضور یهوییش جلوی خونه ام … البته چندان هم یهویی نبود …